کد خبر: ۶۳۵
۲۳ خرداد ۱۴۰۰ - ۰۰:۰۰

همه‌ دنیای یک کتاب‌خوان حرفه‌ای

یادش نیست که اولین بار چه کتابی را خوانده و آن را از کجا تهیه کرده، ولی خوب یادش است که در دوره نوجوانی مشتری پر و پا قرص مجلات خانواده بوده است. عطش خواندن مجلات زرد او را به داستان علاقه‌مند می‌کند و به سمت کتاب‌های داستانی می‌کشاند. کتاب‌های علمی تخیلی ژول ورن برای او که همیشه ذهنی پر از سؤال و کنجکاوی داشت، حکم غذای روح را داشتند که از خواندنشان سیر نمی‌شد.

شاید بیش از همه اعضای کتابخانه سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی محله لشکر لقب «کتاب‌خوره» برای او مناسب باشد. او مراجعه کننده ثابت این کتابخانه ‌است و کتابخانه را خانه دومش می‌داند و احساس میهمان بودن ندارد. بیشترین آمار امانت کتاب در بین بیش از 4 هزار عضو این کتابخانه پای اسم او ثبت شده است. منیره فارقی نیمه بیشتر عمرش را یعنی چیزی نزدیک به 17 سال بچه محل قاسم‌آباد بوده و الان خانه‌اش در خیابان میعاد است. او از تقریبا 5 سال پیش به عضویت کتابخانه سپهبد شهیدحاج قاسم سلیمانی درآمد که البته پیش‌تر با عنوان کتابخانه طبرسی شناخته می‌شد.

او از بچگی عاشق کتاب بود. از وقتی که خواندن و نوشتن را یاد گرفت و توانست کتاب دستش بگیرد همیشه لای کتاب‌های درسی‌اش کتاب غیردرسی هم چندتایی پیدا می‌شد. دوست داشت از همه چیز سردربیاورد. پدرش راننده اتوبوس‌رانی بود و مادر خانه‌دارش سرگرم رتق و فتق امورات 5 بچه قد و نیم قد و شاید هیچ کدامشان پاسخی برای کنجکاوی‌های بی‌شمار منیره نداشتند که او به سراغ کتاب رفت تا جواب سؤالاتش را پیدا کند. البته مادرش در کتاب‌خوان شدن او تأثیر زیادی داشت. مادر از بچگی برای بچه‌هایش کتاب‌های مذهبی و قصه‌های قرآنی می‌خواند، اما از بین آن‌ها بیشتر منیره بود که گوش می‌داد. منیره می‌گوید: «من به طور کلی کم حرف می‌زنم ولی شنونده خوبی هستم.»

بعضی‌ از اطرافیان منیره فکر می‌کنند که او آدم متفاوتی است وگرنه کدام دختر جوانی می‌رود هنرستان که رشته برق بخواند؟ اما خودش می‌گوید: «یک خانم فقط کارش آشپزی نیست. من دوست داشتم از کارهای فنی سردر بیاورم. کتاب های زیادی که می‌خواندم به من یاد داده بودند که کلیشه‌ای فکر نکنم و به دنبال کنجکاوی‌های خودم بروم. حالا هم به روان‌شناسی علاقه‌مند شده‌ام و سؤالات زیادی در این‌باره توی فکرم هست.»

یادش نیست که اولین بار چه کتابی را خواند و آن را از کجا تهیه کرده بود، ولی خوب یادش است که در دوره نوجوانی مشتری پر و پا قرص مجلات خانواده بود. عطش خواندن مجلات زرد او را به داستان علاقه‌مند کرد و به سمت کتاب‌های داستانی کشاند. کتاب‌های علمی تخیلی ژول ورن برای او که همیشه ذهنی پر از سؤال و کنجکاوی داشت، حکم غذای روح را داشتند که از خواندنشان سیر نمی‌شد.
 80 روز دور دنیا و تونل زیردریایی را هنوز هم بارها و بارها می‌خواند. 

او می‌گوید: «با اینکه خانواده‌ام می‌بینند که من خیلی به کتاب علاقه دارم و مدام کتاب می‌خوانم خودشان خیلی ترغیب به خواندن نمی‌شوند. همسرم می‌گوید: تو بخوان برای من تعریف کن! درست است که گرفتاری‌های زندگی وقتی برای کتاب خواندن نمی‌گذارد، ولی به نظرم اگر آدم‌ها کتاب بخوانند خیلی از مشکلاتشان حل می‌شود. ولی اغلب فکر می‌کنند آدم های بیکار کتاب می‌خوانند»

با اینکه از بچگی خوره کتاب بود، ولی هیچ وقت کتابخانه بزرگی نداشت. می‌گوید: «یک کمد کوچک داشتم که چند کتاب از مادرم را در آن نگه می‌داشتم همین نه بیشتر. همیشه فکر می‌کردم چه کاری است که آدم پول به کتاب بدهد، این همه کتابخانه هست می‌توانی بروی عضو بشوی و بهترین کتاب‌ها را بگیری و بخوانی. تازه نگه داشتن آن همه کتاب جا می‌خواهد که من نداشتم.»

اولین بار دبیرستانی بود که عضو کتابخانه مدرسه‌ شد. تقریبا تمام کتاب‌های موجودش را خواند تا اینکه درس و کنکور کتاب خواندنش را محدود کرد. برخلاف خیلی از دختران دبیرستانی چندان به رمان‌های عشقی علاقه نداشت. بیشتر دنبال کتاب‌های علمی بود تا مطالب درسی‌اش را عمیق‌تر و بهتر یاد بگیرد. دانشگاه هم که رفت ماجرا همین بود، اما بعد از آن که وقت آزاد بیشتری پیدا کرد یعنی درست از 5 سال پیش که کتابخانه طبرسی یا سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی را پیدا کرد، دوباره انگار فیلش یاد هندوستان افتاده باشد، شروع کرد به کتاب خواندن تا جایی‌که در آمار امانت گیرندگان این کتابخانه در جایگاه اول قرار گرفت. 

می‌گوید: «گرایشی که از بچگی داشتم بیشتر شدت گرفت. یک زمانی آدم به خودشناسی می‌رسد و بیشتر برای خودش وقت می‌گذارد. من خیلی خوش‌حالم که توانستم خیلی زود به این خودشناسی برسم و کتاب‌های خوبی بخوانم. اوایل بیشتر کتاب‌های تاریخی به ویژه تاریخ معاصر می‌خواندم. بعد به ادبیات علاقه مند شدم. ادبیات روسی خیلی من را ارضا می‌کرد. بیشتر داستان‌های چخوف و داستایوفسکی را خواندم. جنایات و مکافات و شب‌های روشن داستایوفسکی فوق‌العاده است. همین طور داستان‌های کوتاه چخوف. صادق هدایت و جلال آل احمد از ادبیات فارسی را هم خیلی دوست دارم. هنوز مدیر مدرسه را گاهی می‌خوانم. اسم تمام کتاب‌هایی که می‌خوانم را در سررسیدم یادداشت می‌کنم. قفسه‌های کتابخانه همین‌طور من را با ادبیات دفاع مقدس آشنا کرد که تا قبل از آن هیچ چیز در موردش نمی‌دانستم. ولی الان آن‌قدر علاقه‌مند شده‌ام که همیشه یکی از کتاب‌های سبد امانتم مربوط به دفاع مقدس است. به نظرم خیلی به ادبیات دفاع مقدس ظلم شده است. کلا با کتاب عشق می‌کنم. همه دنیایم کتاب است.» 

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44